رسم وصل

پایگاه رسمی اشعار و آثار شاعر و ذاکر اهل بیت(ع) وحید قاسمیان

رسم وصل

پایگاه رسمی اشعار و آثار شاعر و ذاکر اهل بیت(ع) وحید قاسمیان

۶ مطلب با موضوع «راهیان نور» ثبت شده است

 

در خاطره ها مانده ولی می گویم
روزی که عدو خباثتش را رو کرد
روزی که گواه حرف مان تاریخ است
دشمن همه ی حماقتش را رو کرد

آن روز تراب تشنه ی این خطه
می دید به کام دشمنان کارون را
او لشکری از فدایی و خون می خواست
تا حفظ کند هر وجب از هامون را

ما پای امام و عزت و اندیشه
از پا ننشستیم و فقط خون دادیم
تا تیشه نساید به پر این ریشه
صد باغ گلِ عاشق و مجنون دادیم

تا رعشه به عرشه ی عدو اندازیم
غسل از یمِ خفتگانِ در خون کردیم
فهمیده و نوجوان فراوان دادیم
تا دشمن دون ز خانه بیرون کردیم

امروز اگر مانده به جا این میهن
از معجزه ی جوشش آن غیرت هاست
آرامش مان بخاطر مردانی
مانند سلیمانی و چون همّت هاست

آرامشِ امروزِ همه مدیونِ
ایثار و ز خود گذشتنِ چمران هاست
این آبیِ آسمان مان مرهونِ
صد کشوری و شجاعت دوران هاست


آشفتگیِ هر وجب از این کشور
با خونِ دل و خون ز تلاطم افتاد
سر های فراوان به هوایش دادیم
تا پا نگذارد به زمینش شیّاد


هان ای همه ی دلشدگان، میهن را
خیلِ شهدا به ما امانت دادند
رفتند و چه عاشقانه این پرچم را
دادند به ما، حکم صیانت دادند

 

 

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۷

سلام ای تکّه‌ای از عرش اعلاء

سلام ای مقتل عشّاق زهرا(س)

سلام ای فکه ی در خون شناور

بهشت زائران یاس پرپر

عجب آرامشی داری تو فکه

چه اسم دلکشی داری تو فکه

چه دُرهای گران داری تو فکه

چه عاشق‌ها نهان داری تو فکه

ببین این دل که افتاده به خاکت

چو پیکرهای جامانده به خاکت

بگو آیا کنون هم یاس داری؟

میان رمل خود الماس داری؟

مرا بر سوز و آهت مبتلا کن

گرفتار غم خون خدا کن

به رمل پاک تو سوگند فکه

دگر نتوان ز تو دل کند فکه

دلم خواهد که در تو جا بماند

کنار مقتل گل‌ها بماند

سکوت تو مرا کرده زمین‌گیر

بیا بشکن سکوتت می‌شود دیر

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۰۲

فکه میگن غربت تو زبون زد مناطقه

رمل‌های مثل گوهرت پر از گل شقایقه

فکه میگن سکوت تو ناله داره ، شنیدنی ست

هر وجب از رمل‌های تو معطره بوسیدنی ست

فکه میگن طلا داری میون رملات هنوزم

بگو به من باید تا کی از داغ اونها بسوزم

فکه بگو به من چرا اینجا یه طور دیگه می شم

نمی تونم پا بشم و ز قتلگات دست بکشم

فکه دلم میگه میخوای به مهمونات نظر کنی

از شهدای بی نشون این دل و باخبر کنی

فکه می شه یه روز باشم مهدی فاطمه بیاد

فکه دوباره باز بشه تُو رکابش درِ جهاد

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۹

سلام ای  قطعه‌ای از خاک جنّت

سلام ای قتلگاهِ با طراوت

سلام ای مدفن مردان عاشق

شدم اکنون به دیدار تو لایق

دلم برده شُکوه بی‌کرانت

و یاد خفتگان مهربانت

من  اینجا آمدم تا حس نمایم

کمی نزدیکِ شهر کربلایم

بگو با من شنیدم غصه‌ داری

هزاران ماجرا و قصه داری

بگو از کلهر و قدّ رشیدش

بگو از آملی یار شهیدش

شلمچه در تو بودن افتخار است

زمستان و ولی اینجا بهار است

دلم اینجا ندارد میل رفتن

شلمچه تو چه کردی با دل من

دلم از قید و بند غم رها کن

بیا و عقده‌هایم را تو وا‌ کن

بیا با اذن مردان شهیدت

مرا هم زائر کرب و بلا کن

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۲

طلائیه دلم رنگ تو گشته

اسیر سوز آهنگ تو گشته

طلائیه تو با این قتلگاهت

مرا کردی گرفتار نگاهت

طلائیه قسم بر خاک پاکت

به خونِ خفتگان سینه چاکت

تو عطر و بوی صد گلزار داری

نشان از همّت و گُلکار داری

تو عطر و بوی صدها یاس داری

نشان از حضرت عباس (ع) داری

بگو با ما تو از گمنام هایت

بگو از آه و سوز شامهایت

تو و این آسمانت بی قرینی

بهشت جبهه ی ایران زمینی

مرا بالاله هایت آشنا کن

دلم را با صفایت با صفا کن

طلائیه غروبت بی نظیر است

قسم بر تو دلم بر تو اسیر است

طلائیه دلم با تو عجین است

تمام دلخوشی من همین است

که ذوق و شوق کوچ عاشقانه

شده سودای من در این زمانه

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۲

فکه از دنیا فراری آمدم

خاضعانه خیمه بر رملت زدم

فکه اِدراک مرا تکمیل کن

منطقم را به جنون تبدیل کن

فکه در گِل مانده ام تعجیل کن

حال بد حال مرا تحویل کن

فکه می خواهم زمین گیرت شوم

فکه باید غرق تاثیرت شوم

فکه این جا مانده را جاوید کن

وقت پرواز مرا تمدید کن

خالصانه من تکلّم می کنم

بی هوایت راه را گم می کنم

فکه دارم از خودم صدها گله

از رفیقانم گرفتم فاصله

یاری‌ام کن طی کنم این فاصله

جانِ گردان کمیل و حنظله

ناخوشم فکه فتادم از نفس

من شهیدان تو را دارم هوس

خسته از احوال حیرانم شدم

تشنه‌ی لبخند یارانم شدم

فکه این وامانده را امداد کن

با دعایت از قفس آزاد کن

فکه دل کندن زتو الحق خطاست

بهتر از این جا برای من کجاست؟

عاقبت سهم من آواره چیست؟

فکه می خواهم بمانم چاره چیست؟

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۰