تو رو به مشتی گندم حسین جان می فروشند...
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ق.ظ
به سبک: شد محرم دوباره برات مشکی پوشیدم
به تنم گرد غربت به
دلم غم نشسته
بغض مظلومی تو راه گلوم و بسته
مسلم اینجا غریبه کوفه بیعت شکسته
دست بسته م گواهش دارم از تو یه خواهش
نیا مردم تو این شهر ز غفلت در خروشند
تو رو به مشتی گندم حسین جان می فروشند
به جان مسلم میا کوفه حسین
بشکنه دستم آقا نامه
دادم بیایی
نیا آقا مث من غریب کوچه هایی
در و دیوار این شهر میده بوی جدایی
دیگه طاقت ندارم آقا دلشوره دارم
آخه اینجا رسوندن جون مسلم و رو بر لب
زبونم لال بیایی آواره میشه زینب
به جان مسلم میا کوفه حسین
کلام آخرم از بام
دارالعماره
کوفه جایی برای علی اصغر نداره
بیایی داغ محسن میشه تازه دوباره
سرت آقا سلامت دیدار ما قیامت
سر مسلم فدای سرت دلبند زهرا
حلالم کن نصیبم بشه لبخند زهرا
به جان مسلم میا کوفه حسین
۹۵/۰۷/۱۱