آرامش شهادت دادی ز دست حالا...
ای دل کجاست عبرت ای کاش رفته بودی
تا کی قصور و غفلت ای کاش رفته بودی
با خود کمی بیاندیش جا مانده ای چرا تو؟
از باکری و همت ای کاش رفته بودی
دیگر چرا برایت کوچ از قفس هوس نیست
باید بدانی علت ای کاش رفته بودی
بهروزی تو دیروز امروز تیره روزیست
یعنی ندارد حکمت؟ ای کاش رفته بودی
جا ماندنت زیاران تقصیر غفلتت نیست
عشقت نداشت قوّت ای کاش رفته بودی
همسنگر شهیدت رفت و نظاره کردی
شد قسمت تو حسرت ای کاش رفته بودی
بند تعلقاتت دیدی گرفت پایت
پایان رسید مهلت ای کاش رفته بودی
سختی نداشت رفتن قدری خلوص می خواست
حالا بکش تو منت ای کاش رفته بودی
آینده ات چنین شد روزی که پس زدی پا
ننویس پای قسمت ای کاش رفته بودی
حاضر شدی بمانی اما برای رفتن
کردی مدام غیبت ای کاش رفته بودی
می رفتی و نبودی در حبس محض افسوس
درد بدیست غربت ای کاش رفته بودی
آرامش شهادت دادی ز دست حالا
قبر و سؤال و لکنت ای کاش رفته بودی