شهر ما روزی هوای جنگ داشت...
بار دیگر از شهادت گفته ام
از حماسه از رشادت گفته ام
از شعور و سرفرازی گفته ام
از شُکوه عشق بازی گفته ام
از صداقت از حقایق گفته ام
قصه ی صدها شقایق گفته ام
گفته ام از مردی و مردانگی
از هزاران غیرت و آزادگی
از سلحشوری یاران شهید
گفته ام شعری که می باید شنید
آنچه در این شعر موزون من است
غصه های این دل خون من است
یاد آن ایام و آن دوران بخیر
یاد یکّه تازیِ یاران بخیر
یاد ایثار و رشادت ها بخیر
یاد خونین شهادت ها بخیر
یاد اعزام بسیجی ها بخیر
یاد اشک مادران ما بخیر
زنده بادا تا ابد پیکارشان
زنده بادا همت و ایثارشان
زنده بادا تا ابد اعجازشان
تا ابد پاینده آن پروازشان
یاد کلهر یاد احسانی نژاد
در دل ما تا ابد پاینده باد
الغرض جایی درون سینه ام
مانده بغضی از غم دیرینه ام
تا به کی باید نگفت و غصه خورد
همچو کبکی سر به زیر برف بُرد
تا کجا باید حقایق را ندید
هجرت مردان عاشق را ندید
شهر ما روزی هوای جنگ داشت
در خودش شور و نوای جنگ داشت
شهر ما روزی پر از پروانه بود
شهر ما اینگونه کی ویرانه بود
کی خیانت بود و تزویر و ریا
کی جفا بود و جفا بود و جفا
روزی اینجا در فضای شهر ما
در میان خانه ها و کوچه ها
بوی اسپند و گلاب و بوی عود
از تن هر خسته ای غم می ربود
روزی اینجا این همه بلوا نبود
شهر ما آلودة مُد ها نبود
روز شب در خانه هامان غم نبود
غیرت و مردانگی ها کم نبود
فقر فرهنگی چنین بی حد نبود
کبر و صد رنگی چنین بی حد نبود
آن زمان دل با عمل دمساز بود
عشق و یکرنگی طنین انداز بود
الغرض بی غلّ و غش واویلتا
از نفاق و فتنه اش واویلتا
عده ای سرگرمِ در دنیا شدند
عده ای پژمرده از غم ها شدند
حُب دنیا بر دل و جان ها نشست
حرمت نان و نمک در هم شکست
عده ای هم دست اهریمن شدند
ظاهراً دلسوز این میهن شدند
آنچه این خسته کند نجوا کنون
در دل باشد که می آید برون
شیوه مردانگی آزادگی ست
مرد حق بودن بسی در سادگی ست
از چه در اینجا خیانت بی حد است
این کجا اسلام ناب احمد است
عده ای با نام دین سر می بُرند
نان مردم می بُرند و می خورند
عده ای محتاج نان و روزی اند
عده ای دنبال مال اندوزی اند
عده ای دیوانة پست و مقام
عده ای هم دشمن خط امام
عده ای با دین تجارت می کنند
روز و شب بی وقفه غارت می کنند
این چه نوع آئین مردم داری است
این کدامین شیوه همیاری است
حیدری بودن کجا این گونه است
تا به کی باید ز مردم دیده بست
از علی هر دم زدن دم بی عمل
همچو زنبوری بود پاک از عسل
شرط دینداری اطاعت کردن است
از علی خالص حمایت کردن است
تحت فرمان ولی بودن چه شد
خادم و یار علی بودن چه شد
پیشی از رهبر گرفتن غفلت است
این جفا بر عزّت یک ملت است
مردمی بودن مرام مهدوی ست
این چنین بودن پیام رهبری ست
اینک این برهه که عصر آخر است
حفظ ارزشهای دین واجب تر است
حفظ ارزشها ولایت محوری ست
پیروی کردن ز امر رهبری ست
با ریاءِ عده ای بی هویت
حفظ ارزشها ندارد سنخیت
مردم ما واقعاً در صحنه اند
حاضر و آماده در هر صحنه اند
بُرهه ای که آرزوی اشقیاست
طرد مردم از تمام صحنه هاست
با دفاع از حفظ ارزشها ی دین
دشمن دین می شود نقش زمین
الغرض پایان شعرم یک کلام
با ولایت تا شهادت والسلام