کجایی عاشقِ دلخستهی ما
بیا سویم تو ای دلبستهی ما
جدا شو از گناه و روسیاهی
مکن آلوده خود با هر گناهی
گریزان شو ز دستِ بازی دهر
مرو در منجلاب غفلت شهر
بپرهیز از حرام و مالِ ناپاک
که روزی میروی بیتوشه در خاک
یکی کن با دلت چشم و زبانت
مکن صرفِ ریاکاری توانت
بیا و تشنهی دیدار ما باش
بیا و عاشق بیدار ما باش
بیا مردانه کاری کن برایم
کمی شبزندهداری کن برایم
مخور بیهوده حرص مال دنیا
مرو دائم پی امیال دنیا
بیا پایان بده دلمردگی را
بیا حس کن تو طعم زندگی را
عزیزم این طریق بندگی نیست
چنین راهی که راه زندگی نیست
مرو چون بوته با هر باد هر جا
مزن در جای خود پیوسته در جا
بیا با من که دلدار تو هستم
بیا مشتاق دیدار تو هستم
تبِ امیال دنیا را رها کن
بیا خود را برای ما سوا کن
بیا توبه کن از کردار خامت
بپرهیز از گناهِ صبح و شامت
مسوزان عمر خود در آتش جهل
به نفس خود مگیر آخر چنین سهل
بیا تا غرقِ در نورت نمایم
بیا تا از گنه دورت نمایم
بیا اغیار ما از دل برون کن
بیا مجنونصفت عزم جنون کن
بیا ثابت کن از یاران مایی
بیا ثابت کن از شیطان جدایی
عمل کن آنهمه حرفی که گفتی
بیا جبران کن آن شبها که خُفتی
بیا سُستی خود را ریشه کن کن
لباس زهد و تقوا را به تن کن
بیا صرفنظر از تیرگی کن
بیا و عاشقانه زندگی کن