رسم وصل

پایگاه رسمی اشعار و آثار شاعر و ذاکر اهل بیت(ع) وحید قاسمیان

رسم وصل

پایگاه رسمی اشعار و آثار شاعر و ذاکر اهل بیت(ع) وحید قاسمیان

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

به بهانه سالروز ورود رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره)


 به میهن عزیزمان


آری اینجا روزگاری سرد بود

میهن ما دست هر نامرد بود

دین اسیر و در قفس مجروح بود

خسته از ظلمت پی یک نوح بود

اجنبی در مردم ما رخنه داشت

قصد آتش افکنی و فتنه داشت

دشمن از هر سو خیانت می نمود

چشم نامحرم به اینجا خیره بود

ملت ما خسته از آلام بود

در پی آنکه یل ایام بود

آنکه با عزمش دل‌آرایی کند

کشورش را مهد زیبایی کند

آنکه شوری در وطن برپا کند

پای غیرت را به تن‌ها وا کند

آنکه هستِ ملت ایران شود

تا ابد الگو و جاویدان شود

عاقبت آن روح بی پایان رسید

وعده‌های صادق قرآن رسید

از بنی­الزهرا و هم نام مسیح

شد برای مردمش همچون ضریح

او خرامان آمد و اعجاز کرد

قید زنجیر از تنِ دین باز کرد

مردِ میدان بود و میدان‌دیده بود

چون سحر بر ظلم شب تابیده بود

مرد حق بود و یل و آزادمرد

آمد این ویرانه را آباد کرد

وه عجب درک و شعوری داشت او

بذر غیرت را به دل‌ها کاشت او

وه عجب آزاده و اُفتاده بود

پای اعجازش جوانی داده بود

وه عجب بی‌ادعا و ناب بود

آنکه میر و سیّد طلاب بود

۲ نظر ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۷

روزگاری مردی از جنس خدا

مردی از نسل علیِ مرتضی

پا در این دهر پر از بلوا گذاشت

چهره‌ای نورانی و پُرخنده داشت

از طفولیت دلی سرزنده داشت

باطنی از نور حق تابنده داشت

تاج سر بود و به هر دل جای داشت

زندگی‌اش را به‌پای دین گذاشت

گفته‌هایش بی‌بدیل و ناب بود

بهر حفظ مردمش بی‌تاب بود

سینه‌اش آکنده از آلام بود

آرزویش عزّت اسلام بود

با درایت بود و الحق باخدا

مقتدر بود و به دور از ادعا

آمد و با همّت ربّانی اش

دلربا شد با رخ نورانی‌اش

وصف او تا هرکجا اعجاز کرد

چشم هر جویای حق را باز کرد

خانه‌اش چون معبد شاهان نبود

زرق و برق دنیوی در آن نبود

بی مَثَل بود و نظیرش هم نبود

ذرّه‌ای وابسته‌ی عالم نبود

گرچه دائم بر لبانش خنده بود

همچو تیغی گفته‌اش بُرّنده بود

پاک بود و خالی از ناخالصی

شیر بود و خالی از دلواپسی

آگه و سرزنده و بیدار بود

دشمن هوشیار استکبار بود

او امین مردم و دلسوز بود

زاهد شب بود و شیر روز بود

حق چنان رعنا و پاکش کرده بود

عالمی را سینه چاکش کرده بود

خالصانه آبرویش را گذاشت

باغبان بود و هزاران لاله داشت

لاله‌هایش عاشقش مستانه وار

بهر جان دادن برایش بی‌قرار

ابلهان ناگه که حمله‌ور شدند

لاله‌های باغ او پرپر شدند

لاله‌ها پرپر شدند و باغبان

خونِ دل خورد از شعار این و آن

الغَرَض در نیمه‌ی خرداد ماه

بزم ما شد خانه‌ی هجران و آه

حق به روی مرد حق در باز کرد

با ضمیری مطمئن پرواز کرد

مرد حق رفت و عزادارش شدیم

خال لب رفت و گرفتارش شدیم

تا خمینی عارفانه دیده بست

کثرتی از عهد و پیمان‌ها شکست

عدّه‌ای آهنگ اهریمن زدند

طعنه‌ها بر رهبر میهن زدند

دین‌فروشان ظاهراً با دین شدند

مدعی مکتب و آیین شدند

عالمان بی‌عمل عامل شدند

ظاهراً یک خادم قابل شدند

ساده‌لوحان عارف و عابد شدند

یک‌شبه صاحب دل و زاهد شدند

الغَرَض دانی هم‌اکنون درد چیست؟

فرقِ بین مرد و یک نامرد چیست؟

ضعف ما همره نبودن با ولی ست

مشکل ما غفلت از حرف علی ست

تا علی داری سری و سروری

سر مکن خم پیش پای اشعری

تا علی داری، چه باکی از ضرر

با علی تو در امانی از شرر

با علی باش و مشو از او جدا

تا ظهور نور مصباح الهدی

۲ نظر ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۴